صد جرعه غزل . . .بی تو درجان و جهان داغ اجل ریخته استبا تودر شهر جنون،شوق بغل ریخته استگاه با خنده ی تو شهره به دیوانگی امقند لبخند شما روی عسل ریخته استچشم من با قدمت قافیه را باخته ومثل شهری که گسل روی گسل ریخته استاین غزلواره ی منظومه ی گیسوی شمان شعرهای حسن خلجی...
غزلی از "زبانزد"خنجر زخمی قابیل درونم مرده است مرده ام، قدرت تاویل درونم مرده استمثل یک نعشِ پر از خاطره می مانم که ضجه ی حسرت یک ایل درونم مرده استوارث درد منم،شاعر ناخوانده ی قرنپای رویین تن آشیل درونم مرده است مثل یک مرد مسیحی که صلیبی شده بودخسته شعرهای حسن خلجی...